آمدهایم بالای سر شهر. در قاب دوربین عکاسمان، مرد اول حامی حیاتوحش استان قرار دارد و آسمان و دودههایش. ردی خاکستری که خط بطلانی است بر سلامتی شهر و آدمها. کمی آن طرفتر، در تنها باغوحش شهر، قفس ارس است؛ پلنگی که بهخاطر مراقبتهای همین مرد زنده ماند و حالا بههمین دلیل، لقب «پدر ارس» را دارد. چند دهه است که دغدغههای محیط زیستی علی کشمیری، سبب نجات بسیاری از حیوانات در کشور شده است.
او که در فضای مجازی هزاران دنبالکننده از دوستداران محیط زیست و حامی حیوانات دارد، توانسته مانند رسانهای مستقل عمل کند و جان بسیاری از حیوانات در سراسر کشور را با همیاری مردم درقالب «پویشهایی برای نجات جان حیوانات» نجات دهد. او حالا در بسیاری از روستاهای کوچک کشور هم شناخته شده است. هر کس حیوان آسیبدیده و نیازمند کمک ببیند، اولین ناجیای که به یادش میآید، کشمیری است. او عضو هیئتمدیره سمنهای محیطزیستی استان و مسئول انجیاو «دیدهبان آب، هوا، زمین» است.
حساب و کتاب همه حیوانات باغوحش و محیط زیست را دارد و خودش را حامی آنها میداند؛ میخواهد ناجی ارس باغ وحش مشهد باشد و ناجی شیر پیر تنهای باغوحش سیرجان، خرس فلج باغوحش کرمان، خرس سیاه بلوچی (کمبر) سیستانوبلوچستان، «لالی»، تولهخرس استان اصفهان، اسب اسیر در سیل روستایی در خوزستان یا حتی پلنگ برفی افغانستان.... شاید برکت همین حیواندوستیهایش در شهر ضامن آهو سبب شده است دو بار از مرگ حتمی نجات پیدا کند.
گرچه علی کشمیری بیشتر دوست دارد از تجربههایش به عنوان دوستدار حیات وحش در همین دو دهه اخیر بگوید، تصاویری از پدر و مادرش در کودکی در ذهنش نقش میبندد که نشان از این دارد که خلقیات طبیعتدوستش به همان سالهای نهچندان دور برمیگردد؛ «پدرم معلم بود و همین رسالت را در خانه هم داشت.
در تصویری که در زمان کودکیام از طبیعت دارم، باغی هست که آخر هفتهها همراه او به آنجا میرفتیم؛ باغی که پدر ساعتهای روزش را به عشق رسیدگی به باغ و گیاهانش در آن سپری میکرد. من بارها او را میدیدم که مدهوش گیاهانش هست و با نرمی و مهربانی باغ را در آغوش میکشد؛ درست همان ساعتهایی که ما بالای درختها میرفتیم و میوه میچیدیم و قهقهه میزدیم.»
اولین درختی که علیآقا با دست خودش کاشت، در سال۶۰ بوده است؛ «یک درخت چنار را با تشویق پدرم در خیابان سناباد، محل زندگی آن زمانمان کاشتم و هنوز هم هست و حسابی قد کشیده است»
مادرش هم از آن خانم معلمهایی است که از همان زمانهای دور در خانه زبالههایتر و خشک و بازیافتی را تفکیک میکرد؛ «مادرم که اکنون بازنشسته شده، هنوز در منزلش رسم تفکیک زباله برقرار است.»
علیآقا حالا ساکن هاشمیه است و همسرش هم در رشته محیط زیست تحصیل کرده، اما این فعال حیاتوحش بهدلیل دردسرهایی که فعالان محیط زیستی با آنها مواجه میشوند و همراهینکردن مسئولان، میگوید: هیچگاه به فرزندانم و دیگران توصیه نمیکنم به این حوزه وارد شوند.
خواندن کتاب یکی دیگر از لذتهای او بود که در خیابان نادری (آیتا... شیرازی امروز) چشم به جهان گشوده است. او به کتابفروشی «دانش» که متعلق به یکی از بستگانشان بود، سر میزد که هنوز هم در همان محله قرار دارد. خودش تعریف میکند: آنقدر پول نداشتم که همه آن کتابها را بخرم، اما هر روز کتابی از آنجا میگرفتم و بیرون مغازه کناری مینشستم و آن را تا انتها میخواندم و فردا روز از نو و کتابی نو. منابع آن زمان خیلی محدود بود.
با اینکه سیسال است خانه پدریشان را در آن محله فروختهاند، هنوز هم گاهی به همان کوچههای کودکی میرود و چشمبسته قدم میزند و نفس میکشد و تا سالهای دور کودکیاش میرود.
یکی از عادتهای معمولش این است که گاهی بیبهانه با دوستانش تماس میگیرد و حالشان را میپرسد. میگوید: این روزها هرکسی تلفنی تماس میگیرد، معمولا کاری با آدم دارد، ولی بسیار پیش میآید که من به دوستانم زنگ میزنم و میگویم میخواستم فقط حالت را بپرسم.
تعداد دوستانش از شمارش خارج است، با اینکه در کودکی دوستانش فقط کتابها بودند؛ «من در دورترین روستاها و شهرهای کشور و در خارج از کشور دوستان بسیاری از بین مردم و محیطبانان دارم؛ دوستانی که بهواسطه حساسیتم به سلامت حیوانات و نجات جانشان با آنها آشنا شدم و بسیار صمیمی هستیم.»
شاید تأثیر کارهای خیرش برای حیوانات و محیط زیست بوده که تاکنون دوبار به زندگی بازگشته است؛ میگوید: سال ۹۱ بود که پزشک برای مشکلی که داشتم، گفت «شاید تا سه ماه دیگر تو را دیگر نبینم.» گفتم «سفری در پیش دارید آقای دکتر؟» گفت «من نه؛ ولی تو تا عید بیشتر عمر نمیکنی! در بهترین حالت تا سه ماه دیگر زندهای.»
از آن زمان یازدهسال گذشته و از فوت آن پزشک حاذق هم هفتسال گذشته است؛ هرطور حساب کنید، من نباید اکنون اینجا روبهروی شما روی این صندلی مینشستم. این تنها باری نبوده که این اتفاق افتاده است. سال۶۳ نیز وقتی پانزدهسال داشته است، از ناحیه چشم آسیب میبیند؛ «در بیمارستان امامرضا (ع)، در یک اتاق ششتخته که مجروحان جنگی نیز همانجا بستری بودند، بستری شده بودم. به من آمپول اشتباه تزریق کرده بودند و به همین خاطر به حالت کما رفتند.
یادم است که در همان ثانیههای حیاتی احیا از بالای تخت، خودم و گروه سیپیآر را دیدم که من را ماساژ قلبی میدادند. مادرم را دیدم که سر سجاده سبزش در اتاق نشسته بود و از حال یکی از بستگانمان هم در همان لحظه مطلع شدم. حس خوبی داشتم. ترسی نداشتم. سبک شده بودم و در حالت بیوزنی بودم. اما حالا همینجا روبهروی شما نشستهام و طلبی از دنیا ندارم. همچنان تا لحظه آخر دربرابر تکتک موجودات مسئولم؛ حتی درقبال همان مورچهای که وقتی در کوهنوردی دنبال پاکوب میگردم، مراقبم که پایم روی خودش یا لانهاش نرود. این لطف خداست که من در این مسیر قرار گرفتهام.»
- چه شد که بهصورت جدی وارد عرصه محیط زیست شدید؟
من مشاور سیستمهای کنترل کیفیت هستم و رشته تحصیلیام مهندسی صنایع است. الان کنترل کیفیت را با ایزو ۱۴هزار میسنجند که موضوعات زیستمحیطی را هم مدنظر دارد. از حدود سال۸۴ وقتی در صنایع کارخانجات بزرگ بهعنوان مشاور مجموعهها مشغول شدم، دیدم چه آسیبهایی به محیط زیست وارد میشود؛ بنابراین خواهناخواه در این مسیر افتادم و متوجه شدم که میتوان اثرگذارتر بود.
- از چه زمانی به حمایت از حیاتوحش گرایش پیدا کردید؟
کلا با ماندن حیوانات در باغ وحش مخالفم؛ چون به نظرم حیوانات باید در زیستگاه خودشان نگهداری و مراقبت شوند. ۱۰سال پیش برحسب اتفاق به باغوحشی رفتم و وضعیت نابسامان حیوانات و آن باغوحش را دیدم. همین موضوع باعث شد کنجکاو شوم که ببینم در بقیه قسمتها به حیوانات چه میگذرد. بعد در بازدید از باغوحشهای دیگر در کشور متوجه شدم در هیچ باغ وحشی به حیوانات آنطورکه باید رسیدگی نمیشود. در خیلی از این موارد میتوان ایستاد و ساده عبور نکرد و تأثیرگذار بود.
- به نظر شما مهمترین موضوعی که در حوزه حیاتوحش استان باید به آن توجه داشت، چیست؟
موضوعی که یکیدو سالی است خیلی به آن فکر میکنم، ایجاد «تیمارگاه حیاتوحش» است. ما در شهری زندگی میکنیم که معروف است به سرزمین ضامن آهو. اما اگر فرض کنیم آهوی آسیبدیدهای در این سرزمین باشد، قرار است چه کسی، چه کاری برای او انجام دهد؟ هیچ کلینیک تخصصی وجود ندارد.
کلینیک دامپزشکی دانشگاه فردوسی مراجعات متعددی دارد، اما بهصورت خاص برای این موضوع وقت نمیگذارد. در حال حاضر موضوع اصلی، مراقبت بعداز درمان است. هیچ جایی را در شهر نداریم که این حیوانات را نگه دارد تا از دوران نقاهت بعداز بیماری عبور کنند. برای پرندههای شکاری، اداره محیط زیست فضایی بسیار محدود دارد، اما خیلی از مردم بهصورت داوطلبانه در منازلشان این کار را انجام میدهند.
- چه ضرورتی دارد که این تیمارگاه در استان خراسان و شهر مشهد باشد؟
استان خراسان بیشترین جمعیت را در سهگونه حیاتوحش در کل کشور دارد؛ پلنگ، قوچ و میش. ازنظر تعداد سایر گونهها مانند کل و بز و آهو و... هم خراسان در ردههای اول تا چهارم کشور قرار دارد. هر کدام از این حیوانات اگر آسیبی ببینند، جایی نیست که دوران نقاهت بعد از درمان را آنجا سپری کنند.
در چند سال اخیر حدود پنجپلنگ آسیب دیدند و همه را به مشهد آوردند و در باغ وحش مشهد در تیمارگاه و قرنطینه آنها را مداوا کردند، اما جایی که حیوانات در آن بازپروری شوند و به طبیعت برگردند، وجود ندارد. ما سازمانهای ثروتمندی داریم که بهراحتی میتوانند در این راه پا بگذارند و تجهیزات پزشکی موردنیاز این مرکز را تهیه کنند، اما مسئولان ما هنوز در این زمینه، فعالیتی که درخور این شهر باشد، انجام ندادهاند. مردم با اینکه اختیارات خاصی ندارند، از جان و مالشان در این راه میگذرند.
- شما بین زیستمحیطیها به این معروفید که پویشهای متعددی برای نجات جان حیوانات راه انداختهاید. این پویشها چقدر در نجات حیوانات تأثیرگذار بودند؟
طی سالهای متمادی در استان ثروتمند و پهناور خراسان، پلنگهایی پیدا شدند که نیاز به درمان و کمک داشتند؛ از پلنگی که ۴ دی۹۷ در پارک ملی تندوره نیازمند درمان بود و در باغ وحش مشهد طی مدت سه ماه مداوا شد و به دامان طبیعت برگشت و دوباره قلمرو خودش را به دست آورد و تنها تجربه کاملا موفق استان در نجات پلنگها بود، تا نجات تولهپلنگ دهروزه جاده کلات که فردی حیوان را ناآگاهانه از طبیعت جدا کرده بود و بهدلیل نداشتن محل نگهداری در استان، ناچار شدند آن را به تیمارگاه پارک ملی کلاهقاضی اصفهان بفرستند.
چندسال پیش یک پلنگ برفی در شرق افغانستان در ارتفاعات آسیب دیده بود و این خبر در رسانههای جهان هم منشتر شد. زیستگاه این پلنگ در ارتفاع بیشتر از ۳ هزار متر است و وقتی وارد آغل گوسفندان شده بود، چون آسیب دیده بود، امکان خروج نداشت.
هیچ سازمانی در ایران نیست که این مسئولیت برونمرزی را داشته باشد، اما در کمتر از ۲۴ساعت ما یک تیم دامپزشکی از متخصصان استان تشکیل دادیم و برای ویزا و بلیت اقدام کردیم تا خود را به آن منطقه برسانیم. این کار با مساعدت دادستانی انجام شد، اما از افغانستان خبر آمد که پلنگ از بین رفته است. وقتی چنین ظرفیتهایی در مردم وجود دارد، چرا در استان خودمان مسئولان به آن توجه نمیکنند؟
- در پویشهایی که راه میاندازید، چه اقداماتی انجام میدهید؟
بهجز پویشهای موردی که برای حیوانات گرفتار در هر نقطه از کشور راه انداختهایم، چندبار پویش جمعآوری علوفه برای حیات وحش را اجر اکردیم؛ همین سهماه پیش در این پویش ظرف مدت ۴۸ ساعت مردم مبلغ ۲۰میلیون تومان را جمع کردند و این اقدام انجام شد. امسال خشکسالی است و خراسان رضوی یکی از استانهایی است که بیشتر از سایر استانها از خشکسالی آسیب دیده است.
- ایده تیمارگاه حیوانات شما در استان در چه مرحلهای قرار دارد؟
برای این ایده حامی مالی داریم، اما وقتی درخواست آن را با مدیر کل محیط زیست استان خراسان مطرح کردم، حتی برگزاری جلسه را قبول نکردند. درست است که محدودیتهایی دارند، اما وقتی کسی داوطلبانه پای این اقدام مهم در استان است، حداقلش این است که مسئولان حمایت کنند.
- چرا حامیان محیط زیست لقب «پدر ارس» را به شما دادهاند؟
یکی از قشنگترین اتفاقات زندگی من این است که خیلی از دوستانم وقتی میخواهند حال من را بپرسند میگویند «بابای ارس چطور است؟». تولد امسالم را بدون هیچ کیکی با یک عکس درکنار قفس ارس گذراندم. کمتر کسی است که دوستدار حیاتوحش و محیطزیست باشد و ارس را نشناسد.
ارس، توله پلنگی است که یگان حفاظت محیطزیست در اردیبهشت سال۹۲ او را وقتی سهماهه بود، طی یک معامله، از قاچاقچیان حیاتوحش کشف کرد و بهصورت امانی به باغوحش مشهد تحویل داد و هنوز هم همانجاست. ارس اواخر سال۹۵ دچار حملات عصبی و تشنج شد.
دو مرحله بیمار شد و هردو مرحله، در همه روزهایی که نیاز به کمک داشت، درکنارش بودم تا حالش خوب شد. الان ارس یازدهسال دارد و در یک فضای زیبای بیستمتری که مشابه اقلیمش برای او طراحی شده، در باغوحش مشهد زندگی میکند و حالش خوب است.
- رابطه صمیمانه شما با آقای بخشیمحبی از کجا ناشی میشود؟ حمایتهای ایشان چقدر در پیشبرد اهداف شما در حمایت از محیط زیست تأثیر دارد؟
آقای محمد بخشیمحبی مرد بزرگی است. ایشان اکنون دیگر معاون دادستان نیست، اما وقتی که این سمت را داشت، درسهای بسیاری به من و طبیعتدوستان دیگر داد. او حقوق شهروندی را به ما آموخت. ما روحیه مطالبهگری را از او آموختیم و از کنشگری محیطزیست حمایت میکرد.
او بارها برای نجات جان حیوانات در کشور کمک کرد؛ چون خوب میدانست دین ما بر هواداری حیوانات تأکید میکند. من در جلسهای به رئیس قوه قضائیه گفتم که ما اگر یک «قاضی سبز» داشته باشیم، کسی نیست جز «محمد بخشیمحبی». یک جمله معروف بین من و آقای بخشیمحبی بود که میگفتیم «خدای ارس همیشه هست.»
* این گزارش چهارشنبه یکم آذرماه ۱۴۰۲ در شماره ۵۴۷ شهرآرامحله منطقه ۹ و ۱۰ چاپ شده است.